پارت ۲

رسیدیم خونه


از دیدن هر تغییری تو خونه مث جا ب جایی وسایلم نبودن وسایلم 

  نبودن ظرفام و... کفری شده بودم فقط فحش میدادم

یهو یاد عروسکام افتادم ....

علی خواب بود جیق زدم ک 

چرا خواهر ج..نده و فلان فلان شدن شورت و سوتینش و کرده تو کیف عروسی من 

و کلی قشقرق ب پا کردم ...


پرده اتاقو کشیدم ک بخوابم ک دیدم داره میاد سمت اتاق 

ترسیدم رفتم عقب

گفتم الانه ک بزنه


محکم بغلم کرد ...

بغلم کردو بغلم کردو ..بغلم کرد...


سرشو میذاشت تو گردنم 


من میبوسیدمش و اما اون انگار خجالت میکشید ....


اینقد بغلش طولانی شد ک حس کردم پاهام درد گرفتم ...


خوابیدم رو تشک و کشیدم تو بغل خودم ...

۰۴:۴۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

Living in Darkness🌚

Toward the sunshine

Nothing to lose
No hope to earn
دنبال کنندگان ۹ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan