رسیدیم خونه
از دیدن هر تغییری تو خونه مث جا ب جایی وسایلم نبودن وسایلم
نبودن ظرفام و... کفری شده بودم فقط فحش میدادم
یهو یاد عروسکام افتادم ....
علی خواب بود جیق زدم ک
چرا خواهر ج..نده و فلان فلان شدن شورت و سوتینش و کرده تو کیف عروسی من
و کلی قشقرق ب پا کردم ...
پرده اتاقو کشیدم ک بخوابم ک دیدم داره میاد سمت اتاق
ترسیدم رفتم عقب
گفتم الانه ک بزنه
محکم بغلم کرد ...
بغلم کردو بغلم کردو ..بغلم کرد...
سرشو میذاشت تو گردنم
من میبوسیدمش و اما اون انگار خجالت میکشید ....
اینقد بغلش طولانی شد ک حس کردم پاهام درد گرفتم ...
خوابیدم رو تشک و کشیدم تو بغل خودم ...