سرم

از بشر بخاطر این اختراع کمال تشکر رو دارم؛)

و در دوران نقاهت بسر میبرم

۱۵:۵۴

سبزی

هوووف 


حالم بده حالم بده

دارم میمیرم 


استفراغ

دل درد

دل دررررد

اونم چ دردی



الان رفتم مطب زن پسر داییم گفتن ۱۱ میاد 

دوباره اومدم خونه



برام دعا کنید خیلی درد میکشم






دیشب با اینکه حالم بد بود یه زیر سفره ای انداختم کف اشپزخونه


نشستم سبزیایی ک برادر شوهر برامون خریده بود رو پاک کردم


وای خدا چقدددد تره هاشش ریز بود:/



علی از در اومد سفارشات من که

چنتا رانی

یه اب پرتقال بزرگ

چنتا بستنی بودو اورد



منو دید پای سبزیا داشت با ابجیش حرف میزد


گفت تو ک نمیدونی فدایی من داره سبزی پاک میکنه:/


خواهر شوهرمم هنگ ک فدایی کیه دیگه:/



نشسته بود کنارم میگفت

نمیدونی چقدر لذت داره وقتی از در میای تو میبینی زنت داره سبزی پاک میکنه:)


😍


البته شوهر ناگفته نماند شوهر من حرفه ای ترین سبزی خور جهانه

این اولین باریه ک تو خونه خودمون سبزی خریدیم و پاک کردم

معلومه ک‌ ذوق میکنه

۱۰:۲۰

پرگننسی تست؛)

امروز از خواب پا شدم دیدم حالم خیلی بده گفتم ی چیزی بخورم شاید بهتر بشم



ولی بدتر شدم 

اسهال و استفراغ



باز ب علی زنگ زدم گفتم علی استفراغ کردم برو ی قرص ضد تهوع بخر دیدم

اومده ی بیبی چک هم دستشه 

گفتم اینو دیگه برا چی اوردی🤔


گفت دارو خونه داره گفت ببر

گفتم خانومم از صبح تهوع داره ولی بالا نمیاره:/


گفتم علی من بهت گفتم اسهال استفراغ🤔

گفت من فقط استفراغو شنیدم


به داروخونه داره هم گفتم ما ک کاری نکردیم

همشون خندیدن

گفتن حالا برو ی امتحانی بکن😅

۱۷:۲۰

خفه شدم

برادر شوهر ....واسه من از همون قدم اول توی فرهنگ لغت من به شارتلان تغییر واژه داد..

خب من خیلی با خانواده م توی مجردیم خوب نبودم ....

نه با مادرم نه با خواهرام ....

خواهرام که هیچ وقت پایه نبودن که مذهبیای افراطی رو اعصاب رو


ولی الان 

هرشب 

هر شب هرشب بهشون فکر میکنم 

عکس خواهرزاده مو بغل میگیرم گریه میکنم از ته دل 


من دوسشون داشتم ولی هیچ نتونستم بهشون بگم...


هیچوقت نتونستم کوتاه بیام 


هیچ وقت نشد ک حرف نزنم


صدای خنده و قهقه هاش با داداشش میاد

و کوبیده شدن ورقهای پاسور  رو زمین ....



منی که هیچ وقت تسلیم حرف هیشکی نشدم


یه زور گوی واقعی بودم


حالا ببین چه خفه شدم:)


خدایا دلت نمیسوزه برام؟

۱۶:۲۴

Hopeless

نمیدونم چرا توی زندگیم هر چی جلوتر میرم
بیشتر به پوچی میرسم
هر چی این خونه تکمیل تر میشه
دلم از دنیا پرتر
نمیدونم چرا وقتی سر سفره کنارشم با خودم تصمیم میگیرم نبینمش فک کنم تنهام ...

نمیدونم چرا همش به قبل فک میکنم

به همه ک بهم گفتن صبر کن
لعنتی

زوده صبر کن

یه ماه صبر کن .....


خدایا دنیات خیلی بی ارزشه

خیلی

خدایا با خودت چی فک کردی ک ما ادما رو بازیچه خودت کردی؟

اخه چرا ...

من خودم اشتباه کردم ....

به قول هانیه توسلی ازدواج خیلی پیچیده است خیلی

ولی از نظر من یه طنابه ک داره خفم میکنه

۰۲:۰۵

مردمممممم

تازه میفهمم زنای خونه دار چی میکشن


واقعا سخته

واقعااا


خونه داری اصن ی ور


شوهر داریه سخته



جناب سلطان

ناهار میل کنید


چای یا قهوه؟

میوه بیارم؟


:)


صبحا خودت بخوای بخوابی ولی باید بیدار شی

صبحانه سلطانو بدی:/


اینم از عصرونه


من در حال پخت شام؛)

۲۰:۵۶

قبول:)

اره تو خوبی

تو از من خیلی سر تری

تو همه چیت از من بهتره

تو پول داری

تو همه چی داری ...

باشه قبول 

تو خوبی

من بد:)




ولی اینقدر منو تو چشم این و اون خورد نکن

😢

۰۴:۳۱

اخیش...

الان دقیقا ساعت ۵ و خورده ایه همین الان کار چیدن وسایلا تموم شد

یخورده کم و کسری هست ک یادداشتشون کردیم بریم بخریم


احتمال زیاد دوباره هم اساس کشی داریم از استان ب شهرمون

ک توش مبلا و قالی اتاقمونه




هوووف خسته م خسته ...


علی پیش داداششه


منم کنار خوهر شوهرم



بلاخره راحت شدم خونه ی خودم

راحتی ...ارامش



خدایا شکرت

۰۵:۱۴

واسه چی میخری؟

میگه فاطمه تو پول جمع نمیکنی:)

میگم پول جمع کردن مال زمانیه ک پول بریزی تو کارتم تو ی مخارجم صرفه جویی کنم بدونم چقدر پول دارم و کجا میتونم خرجش کنم تو هفته ای یبار یا دوبار  یا ماهی یبار بهم کارتتو میدی دستم من ک از موجودیش بی خبرم هر چیم نیازم باشه میخرم اضافی نمیخرم


میگه تو افراط میکنی 

میگم تو چی میگه ۳۰ هزار تومن بابت خرید ساک دستی دادی چیکار؛)

گفتم تو اسباب کشیا بهت میگم چیکار:)))


کمدا سنگین بود هنوزم نتوستیم کمدا رو ببریم چون طبقه بالاهم هستیم

لباسامون تو ۳ تا ساک دستی بزرگن

اگه نبودن پخش بودن وسط اتاق 

یا تو پلاستیک زباله ک پاره میشد سریع


بهم گفت خالیشون کن دوباره توشون لباسامونو برداربم:)))

گفتم بازم میگی افراط میکنم؟؟؟



😎

میگم تو ک میگی پول جمع کنیم پول جمع کنیم


چرا رفتی یخچال ۷میلیونی برداشتی


چرا رفتی لباسشویی ۸ کیلویی برداشتی


چرا میخوای ماکرو ویو بخری ؟کیک بلدم اخه؟فوقش باهاش نون گرم کنم:/


قالی دونه ای دو میلیون  دو تا هم برای اتاق خواب و اشپزخونه 


ک امروز عصر قالیا میرسن


ب امید خدا

مال اشپزخونه و اتاقم پهن کردیم


یخچالم ک رسیده بردنش بالا 


مبل ها رو هم مبلای مجردی علی با ی قالی فانتزی ک بردن توی اون یکی خونشون رو هم میخواد بره بیاره


تلویزیون میمونه فقط


که امیدوارم بتونیم بخریم

اگرم ک نه طلاهامو میفروشم:(



۱۳:۰۴

هوووف:)

رفتیم خونه ی داییش حسن خان:)

خیلی خوش گذشت

یه سگ پا کوتاه سفید داشتن کلی باهاش بازی کردم

کلی خاطره خنده دار علی از پدرش تعریف کرد ترکیدیم:/


۱مانتو ۱۰۰ هزار تومنیم لای چرخ موتور گیر کرد پاره شد:/

دادم خیاط کوتاهش کرد درست شد باز



۲.فردا باید برم خونه رو تمیز کنم اسباب هامونم بچینم




۳.قالیا هنوز نرسیدن



۴‌.مرغابیامو چیکارررر کنم:///


۵.امروز تو حسینیه قشنگ مث خر برا خواهر شوهرم کار کردم:/


۶.خیلی زندایی باحالیم


۷.خیلی خوردم امشب عذاب وجدان دارم شاید ب بقیه از غذا هایی ک مادر شوهرم از حسینه اورد خونه  نرسیده باشه؛)مزد کارم و خوردم خوو

۰۳:۲۸

Living in Darkness🌚

Toward the sunshine

Nothing to lose
No hope to earn
دنبال کنندگان ۹ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan