هوووف:)

رفتیم خونه ی داییش حسن خان:)

خیلی خوش گذشت

یه سگ پا کوتاه سفید داشتن کلی باهاش بازی کردم

کلی خاطره خنده دار علی از پدرش تعریف کرد ترکیدیم:/


۱مانتو ۱۰۰ هزار تومنیم لای چرخ موتور گیر کرد پاره شد:/

دادم خیاط کوتاهش کرد درست شد باز



۲.فردا باید برم خونه رو تمیز کنم اسباب هامونم بچینم




۳.قالیا هنوز نرسیدن



۴‌.مرغابیامو چیکارررر کنم:///


۵.امروز تو حسینیه قشنگ مث خر برا خواهر شوهرم کار کردم:/


۶.خیلی زندایی باحالیم


۷.خیلی خوردم امشب عذاب وجدان دارم شاید ب بقیه از غذا هایی ک مادر شوهرم از حسینه اورد خونه  نرسیده باشه؛)مزد کارم و خوردم خوو

۰۳:۲۸
Va hid
۱۳ مهر ۹۶ , ۱۱:۲۰
چه روز پر فراز و نشیبی!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

Living in Darkness🌚

Toward the sunshine

Nothing to lose
No hope to earn
دنبال کنندگان ۹ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan