Freed0m:)

خیلی بهش پایبند بودم خیلے

یه نرم افزار چت تصویری تو گوشیم بود ب حرمتش یبار بازش نکردم ..فقط خودش استفاده میکرد


هیجا نرفتم هر چی پولم میداد خرج خونه میکردم...


هووف

سرویس طلامو فروختم چک شو پاس کردم ...


ولی خوب نشد ...نشد ک نشد


از این ب بعد فقط میخوام خوش باشم😊


نمیخوام واسه کسی توضیح بدم ؛)


ولی من دیگه فقط برا خودم زندگی میکنم برا ازادیم برا خوشحالیم ب هیچکسیم نیاز ندارم


من فقط زندگی میکنم 


این چند وقت بس انرژیمو برا این زندگی گذاشتم ..دیگه خسته شدم ...

حتی وقت نشد ب وبم سر بزنم


قلب من از سنگه؛)

۰۳:۰۰

این رنگ لنز:)

اینا لنزای عروسیمه خیلی دوسشون دارم😃

۰۲:۵۴

سوتی

موبایلی ک خریده بودمو دادمش ب خواهرم

و با التماس از علی گوشی قبلیمو  پس گرفتم


پریروز بعد تقریبا ۱۰ روز یادم افتاد پیامام با مستر جی رو از تو اون گوشی پاک نکردم

تو تولد خواهر زاده م با ی کلک‌گوشیو از خواهرم گرفتمو همشو پاک کردم


هووف اگه خونده باشتشون ک وای

ولی باز خوبه ب روم نیورد

۰۴:۴۳

پارت ۲

رسیدیم خونه


از دیدن هر تغییری تو خونه مث جا ب جایی وسایلم نبودن وسایلم 

  نبودن ظرفام و... کفری شده بودم فقط فحش میدادم

یهو یاد عروسکام افتادم ....

علی خواب بود جیق زدم ک 

چرا خواهر ج..نده و فلان فلان شدن شورت و سوتینش و کرده تو کیف عروسی من 

و کلی قشقرق ب پا کردم ...


پرده اتاقو کشیدم ک بخوابم ک دیدم داره میاد سمت اتاق 

ترسیدم رفتم عقب

گفتم الانه ک بزنه


محکم بغلم کرد ...

بغلم کردو بغلم کردو ..بغلم کرد...


سرشو میذاشت تو گردنم 


من میبوسیدمش و اما اون انگار خجالت میکشید ....


اینقد بغلش طولانی شد ک حس کردم پاهام درد گرفتم ...


خوابیدم رو تشک و کشیدم تو بغل خودم ...

۰۴:۴۰

چی شد اخر ماجرا

خسته شده بودم از درو دیوار خونه ی مامان


مستر جی گاهی دلداریم میداد

و میخواست بهش بگم ک اره طلاق میگیرم و باهات ازدواج میکنم


ولی خب نمیتونستم ...

دلم برای علی ک نه ولی برا زندگیمو تفریحاتم تنگ شده بود

با خاله ی علی حرف زدم


قرار شد ک اونا برن با مادر و پدر علی حرف بزنن

شوهر خالش زنگ زد گفت برو هر کار دوس داری بکن ...اینایی ک من دیدم 

نمیزارن تو زندگی کنی 



خوابیدم شب خواب دیدم  تو خونه تو بغل علی خوابیدم ...

همه چی ریلکس و اوکیه ...


بیدار شدم رفتم دادگاه ...

اونجا وکلای دو طرف واسطه شدن ک مثلا اشتیمون

بدن و قرار شد ک شب علی بیاد دنبالم

شب خالش و شوهر خالش برا شام اومدن منم خواهرامو دومادم بودن

یسری حرفا زده شد و من راه افتادم سمت خونه خودم با ماشین شوهر خاله ش

۰۴:۳۲

ادرس وب جدید

دوستان

من ی وب جدید ساختم

بنابر دلایل شخصی و امنیتی 😆

از این وب میرم


Www.improvement96.blog.ir

اینجا رو هم میزارم ک هر کی خاس از تجربیاتم استفاده کنه ...

۱۷:۴۳

..هه

تموم شد

۱۳:۴۱

خواب

دیشب خواب میدیدم تو خونه خودمم کنار علی ...

داریم زندگی میکنیم ...مثه قبل

از خواب پاشدم  

اماده شدم رفتم دادگاه


وکلا واسطه شدن اشتی کنیم


قرار شده علی بیاد دنبالم


با خاله و شوهر خاله ش


ینی تموم شد؟

۱۹:۴۲

نیست خبری تازه

فردا دادگاه رسیدگی ب پرونده ضرب و جرحه


ب قول قاضی از میوه ها هنوز توت هم نرسیده


علی ازم شکایت عدم تمکین کرده


ب جای ادرس خونه خودمون ادرس خونه پدرش و نوشته 


میخواد عذاب بده....



نمیدونم ولی ایکاش یکم دوسم داشت

۱۴:۱۶

Dont worry

It will past

Not quickly but finally

۱۳:۳۱

Living in Darkness🌚

Toward the sunshine

Nothing to lose
No hope to earn
دنبال کنندگان ۹ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan