برادر شوهر ....واسه من از همون قدم اول توی فرهنگ لغت من به شارتلان تغییر واژه داد..
خب من خیلی با خانواده م توی مجردیم خوب نبودم ....
نه با مادرم نه با خواهرام ....
خواهرام که هیچ وقت پایه نبودن که مذهبیای افراطی رو اعصاب رو
ولی الان
هرشب
هر شب هرشب بهشون فکر میکنم
عکس خواهرزاده مو بغل میگیرم گریه میکنم از ته دل
من دوسشون داشتم ولی هیچ نتونستم بهشون بگم...
هیچوقت نتونستم کوتاه بیام
هیچ وقت نشد ک حرف نزنم
صدای خنده و قهقه هاش با داداشش میاد
و کوبیده شدن ورقهای پاسور رو زمین ....
منی که هیچ وقت تسلیم حرف هیشکی نشدم
یه زور گوی واقعی بودم
حالا ببین چه خفه شدم:)
خدایا دلت نمیسوزه برام؟