ماهیگری🐟


نمیدونم یک یا دو روز بود ک از عقدمون گذشته بود با دوستای علی ک 

دو تا زن و شوهرن 

بدون حضور برادر شوهر مزخرف و زنش رفتیم سد ماهیگیری ...علی بزرگترین ماهیو گرفت ...اینم دادن دست من باهاش بازی کنم بعدشم انداختنش تو پلاستیک ک کبابش کنن

چقد التماس کردم بزارن ازادش کنما اه:/

حمید پشمالو ازم گرفتش ..

واقعا تو جمع دوستای علی بهم خوشنمیگذره جمعشون 30 سال ب بالاست و کسل کننده😧

۰۰:۴۲
Va hid
۱۷ تیر ۹۶ , ۲۳:۱۷
وبلاگ جالب و مطالب خوبی  داری  مطالبتان هم جذاب و گیرا بود. اگر تمایل به تبادل لینک دارید اطلاع بده .مطالبتون خیلی ساده و در عین حال صادقانه است موفق باشی.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

Living in Darkness🌚

Toward the sunshine

Nothing to lose
No hope to earn
دنبال کنندگان ۹ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan