نمیدونم یک یا دو روز بود ک از عقدمون گذشته بود با دوستای علی ک
دو تا زن و شوهرن
بدون حضور برادر شوهر مزخرف و زنش رفتیم سد ماهیگیری ...علی بزرگترین ماهیو گرفت ...اینم دادن دست من باهاش بازی کنم بعدشم انداختنش تو پلاستیک ک کبابش کنن
چقد التماس کردم بزارن ازادش کنما اه:/
حمید پشمالو ازم گرفتش ..
واقعا تو جمع دوستای علی بهم خوشنمیگذره جمعشون 30 سال ب بالاست و کسل کننده😧