ساعت 1 بزور میخواس منو بخابونه خودش منو ب ب شب نشینیو قلیون و مشروب ب پاش نشستن عادت داده اما حالا اومده منیو ک عادت داده ب 6 صبح خوابیدن یک بخابونه ...
منم نخوابیدم صبح ساعت 10 دیدم بیدار شده منم بیدار شدم همپاش..
براش تخم مرغ پختم چایی دم کردم
گفتم بخور گفت نمیخورم گفتم همیشه میخوردی ک گفت ن
منم تخم مرغو انداختم سطل اشغال چاییو هم تو ظرف شویی خالی کردم ...روی لباس ازاد پوشیدن تو حیاط حساسه منم همونجوری با لباس خاب رفتم تو حیاطو ب مرغابیا غذا دادم
بهشم گفتم حتما اون سحر جونت بهت ی چیزی میده راه افتادم طرف مطب دکتر پیاده از جلو دفترش رد شدم ی نگاه غضبناک ب خودشو منشیش انداختم و رد شدم منو دید و راه افتاد دنبالم تا مطب رسوند منو
موقع برگشتن گفتم منو پیاده کن خرید دارم وایستا پیاده شدم دو تا دکمه برا مانتوم خریدم رفتم تو دفترش
ب سلام خشک ب منشی عروس منشی و داداشش کردم
امیدوار شدم ک منشی هم بخاد هرزه گی کنه داداشش حواسش بهش هست
یهو دیدم منشیه چایی اورد و کیک
علیم شروع کرد ب خوردن ..
فک کردم ک علی هیچ وقت کیک از من نمیگیره میگه معده م میسوزه چیشده مث گاو داره کیک شکلاتی میخوره
منشی هم بدون اینکه ب من تعارف کنه جمع کردو رفت..☺
منو علی هم با هم قهریم
داش ب مامانم میگفت میخام با زن داداشم برم یزد:)
منم ی اس ام اس دادم گفتم هر جا میخوای بری برو فقط بعدش از کارای دادگاه انتقال سند خونه ای ک ب نامم زدی جا نمونیا😊
ی نکته درباره منشی:ی زن مطلقه ک از شوهرش خیانت دیده و قید بچه و هم چیشم زده:)
شما باشی شک نمیکنی؟