نمیدونم چرا ولی از زمان مجردیم نگران نحوه ی خوابیدن کنار همسرم بودم ...
همیشه عادت دارم ب پهلو و پتومو نصفشو لای پام و بیقشو بندازم روم
و از زمانی ک متاهل شدم وحشتم ب واقعیت تبدیل شد و هنوزم نتونستم ی خواب راحتو تجربه کنم ...
دیشب بعد از کلی بهره کشی ک خانواده شوهر ازم کردن مث جا ب جایی مبل غذا درست کردن و ظرف شستن😂
ساعت 2 علی پیداش شد مریمو برداشت برد کنار جاریم ک داره میمیره😐(اسهاله)
علیم اومد شامشو خوردو باهاش رفت ...
رفتم کنار علی تو ماشین بوسیدمش و تو گوشیش خودمو انبلاک کردم
اومدم از ماشین بیرون جامو کنار مادر شوهر گلم انداختم لالا کنیم ...
یهو علی زنگ زد ک واسه خواب میاد دوباره اینجا خونه خارشو
هیچی دیگه ب اصرار خارشو اومد کنارم لامپ ک خاموش شد بغلش کردم .. نیم ساعت بعدش اون منو بغل کرد حالا مگه خوابم میبرد ...چ غلطی کردم اشتی کردم ...اووف استایل خوابمو خراب کرد نمیرفت رو تشک اونوری جامم تنگ بود ..
من نمیدونم بقیه زنو شوهرا چجوری پیش هم میخوابن ولی من بدن درد مخصوصا پا درد میگبرم
ساعت 2 از خواب بلند شدم دیدم نیست
ی ساعت بعد در زد درو باز کردم بغلم کرد و نشست پای قلیون
😧
ناهارشم دادمو گفت با همسایه بنگاه ناهار خورده 😐
اگه واقعا با همون خورده باشه