چیکار میکنم؟




خوشحالم ....

اره ...خوشحال ...

قرار بود فقط یه زن خونه دار باشم ...و در نهایت یه مادر

نه رانندگی ن دانشگاه رفته...



باید میشدم یه پیشخدمت ک فقط بتونه واسه اونو داداشش قلیون درست کنه


خوشحالم که قراره بشم خانووومه خودم:)


اینجور که اینا ادعا میکنن پولداریم و مهریتو خودمون میدیم تو گدایی



من خوشحالم هستم کم کمش یه خونه دارم ب.قیمت 100میلیون:)


313 تا سکه ک میشه میانگین ماهی یه میلیون



و یه ارامش و راحتی تو خونه ی مادرم:)


که میتونم خیلی راحت درسمو بخونم


و با مردی ک دوسش دارم و میدونم عاشقمه زندگی کنم



———————————————————————


این رویا ها یکم ارومم میکنه:)

۲۰:۴۷

تحقیر


امروز جلوی جناب سروان

بهم گفتن گشنه ...

گدا ...بی پول


علی گفت بخاطر پولم زنم شدی... تو چی داشتی ک بیام بگیرمت؟


گفتم مگه من اومدم خواستگاریت ...مگه من ازت چیزی خواستم؟




داداشش گفت من نزدمش این دختر چون بی پوله

به زندگی منو زنم حسودیش میشه


میخواد زندگیمونو خراب کنه


یه لبخند تلخ به یاد اون شبایی ک زنش از دستش گریه میکرد

زنش بخاطر خیانتش داشت چاقو میکرد تو شکم خودش

ولی خب بچه دارن :)



موقع بازجویی اومد جلو من باسنشو گرفته بود طرف صورت من من سرمو اوردم اینور باسنشو اورد جلو روم

قشنگ داده بودش بیرون

ب سروان گفتم میشه بگین این بیشعور خودشو جمع کنه سروانم گفت برو اونور وایسا ...


از دم در پاسگاه داشتم میومدم بیرون 

گفت ی عمره خرجتو بهزیستی داده از این ب بعد ما میدیم

گفتم با افتخار میگیرم 

مث شما جوجه های همسایه ک میفادن تو جوب رو نمگرفتم بخورم حروم خورا


اومدم بیرون

نمیدونم خدا چرا جواب این بی صفت ها رو نمیده

۱۴:۰۲

5ماه پیش...

اینجا دقیقا همینجا رو همین دو تا صندلی شدیم مال هم:)

اسم تو تو شناسنامه من

اسم من تو شناسنامه تو


فاطمه و علی

به ظاهر خیلی بهم میومدیم

داشتیم میرفتیم تو ی دنیای پر خوشبختی

ولی اون راه که ما پیش گرفتیم فقط تاریکی بود

فقط تاریکی

یبار دیگه اومدم جایی که بهم رسیدیم بعد 5 ماه

تلخ ترین تجدید خاطره دنیا...

۰۹:۴۷

وایسم یا بشکنم؟


بعد از اخرین تماس ...


وقتی با زبون بی زبونی از لای بغضم بهش گفتم دوسش دارم


یه چیزی شکست:(


شکسته که بود


ولی تیکه هاش قابل لمس بود میبرید خیلی دردناک


ولی بود


این دوشب حتی قابل لمس نیست دیگه حسش نمیکنم از بین رفت

پودر شد


قلبی که با وعده وعیدای دروغم خرش میکردم


دیگه چیزی برای شکستن وجود نداره ....


وایمیستم

۰۰:۱۵

خدایا

خدایا تورو به این وقت عزیز لحضه ی اذان قسمت میدم همشش

خواب باشه همه اتفاقا نه طلاق بلکه ازدواج کردنم همه چیم خواب باشه

خدایا اینقدر زندگیم تلخ بوده از همون بچگی ک هیچوقت دلم نمیخواست ب عقب برگردم...


همیشه میخواستم برم جلو تا از همه چی خلاص شم ...

ولی خدایا الان فقط ی چیزی میخوام 

همینجا همین نقطه ک وایستادم همه چیو نگه دار نه ببر جلو نه ببر عقب 

بسه خدا بسه

۱۷:۲۶

Without subject 🚬



داغون تر از همیشه راه افتادم سمت دادگاه 

برای اجرا گذاشتن مهرمو درخواست جهیزیه م


دوباره عریضه نویسی

ثبت ثنا

کپی

واحد ارشاد


که اخرشم تشریف نداشتن

رفتم ثبت اسناد از اونجام محضر که عاقدمونم تشریف نداشتن

اومدم خونه بدون اینکه هیچ کاری پیش بره

رب ساعت پیشم سرباز اومد و احضاریه برای مصالحه و رضایت رو توی پاسگاه تحویلمون داد

...:(

شاید تا قبل اتفاق دیروز یه راهی برا مصالحه بود

ولی دیگه تموم شد

حداقل از طرف من


خسته از همه جا یه برنامه کوتاه مدت بر خودم ریختم

هدف که ندارم 

فقط بگذره

فقط





۱۶:۰۸

غرورمو شکستم ....

زنگ زدم حمید گفتم ..حمید خونه ای ک بهش وکالت دادم بفروشه رو 

پس بده زندگی میکنم باهاش


اصن درس نمیخونم بدرک ...


موبایلم نمیخوام فقط خونه رو بده تا زندگی کنیم ...




به حمید گفت مهریشوببخشه زندگی کنه ....



زنگ زدم خودش

گفتم علی بیا زندگی کنیم 


برگرد ی سند خونه س دیگه


یبار دادمش بهت دوباره میدم


فقط برگرد 



گفت ن من چک دارم باید بفروشی باید فلان کنی




گریه کردم پشت خط گفتم علی زندگیمونه  نکن




گفت برو هرکار میکنی بکن برو دادگاه



گفتم بخدا علی پدر و مادرت هر چی گفتن دروغ گفتن هیشکی دستتو نمیگیره


چرا الان بهت پول نمیدن اگه طلاق بگیری میدن


گفت بگیرم میدن


گفتم من میخوام بیام وسیله هامو جمع کنم



گفت سکه هایی بردیو بیار گفتم اونا رو فامیلای خودم دادن


تازه تمام پولایی هم ک دادنتو پس بدی




گفتم علی من بخاطر عشقم بهت زنگ زدم فقط



گفت دیگه باهات حرفی ندارم

ی سکوت 


قطع کرد




غرورم له شد

۲۰:۰۷

اشتباه دوم

دو روز باهام قهر بود 

هر چی میگفتم جوابمو نمیداد باهام سرد بود

شب اول ک با داداشش تا صبح قلیون کشیدن پای بساط پاسوور

 شب دوم فقط منت منت منت

رفتم نشستم رو دلش گفتم کلیدای اتاق  کجاست ...

گفت برو گم شو 

گفتم برو بابا قیافه ت عین چی میمونه برا من قیافه میگیری

یکی اون زد یکی من یکی اون یکی من

اخرشم

زنگ زد ب خانواده ش  اره طلاق منو بگیرین زنگ بزنین وکیل من از این دختره بدم میاد فلان و بیسار


گفتم علی زنگ نزن بهشون میان اینجا شر میشه ....


 رفتم سمت گلوش و گرفت گوشیشو کوبید تو دماغم 


خونی شد دماغم اینقده خون اومد ک یهو خون از حلقمم ریخت بیرون رفتم تو اتاق نشستم

خانواده علی رسیدن 

دورش حلقه زدن چیکارت کرده فلان شدی بیسار شدی خون من روی گردن علی خشک شده بود فک کردن ک علی زخمیه


گفتم نمیخواد دورشو بگیرین پچ پچ کنید 


ی نگا ب من بندازین دستشو بگیرین ببرینش ...



پا دن دور علی حلقع زدن منم رفتم تو اتاق گوشیمو برداشتم زنگ بزنم خواهرم


هیشکی بر نمیداشت هیشکی ج نمیداد



یهو دیدم صدای مادرش میاد ک داش میگفت این دختره جاش تو خرابه ست


که من جوابشو دادم ک جای خودتو کجاست دقیق یادم نیست



برادرشش اومد تو اتاقم گوشیمو از دستم کشید ی مشت کوبید تو صورتم داشت بهم حمله میکرد


بهم فحش میداد تو فلان میدادی جنده بودی


من جیق میزدمو جوابشو میدادم


لباسم تو تنم قسمت پایین تنه ش کلا پاره بود


ک خواهرش داشت از جیق زدن من فیلم میگرفت تو فیلم هم بهم فحش میداد کن بهشون گفتم تو گور پدرتون 

یهو 

خواهر و برادرش باهم حمله کردن سمت اتاقم 


شوهرم در اتاقو گرفته بود


ب من میگفت میکشنت فاطمه ..میکشنت


حرف نزن 



برادرش از لای در داشت میومد تو ک علی اونم کتک زد. ...


داداشش رفت گوشی منم با خودش برد ...



خواهر لعنتیشم رفت 


مادرش شب موند


کمرش درد میکرد ...


باد گرفته بودش


ماساژ ش دادم  براش جوشونده اماده کردم  حوله گرم کردم رو کمرش گذاشتم ...


بعدشم صبح راه افتادم طرف خونه مادرم رفتم دادگاهو شکایت کردم

۱۲:۵۷

اشتباه اول

بهش گفتم بهم یاد لباسارو با ماشین بشورم

گفت لباسامو با رنگین تاژ بشوریا

یکم با لحن تند

گفتم خب نداریم بهت امروز دو تا کاغذ لیست دادم دو تا تیکه واسه حموم خریدی فقط


چیکارشون کردی


گفت ک نمیخواد جلو دوست من جو گیر شی 


گفتم برو بابا


داش میرفت بهش گفتم

فلان چیزو فلان چیزو فلان چیزم بخر 


گفتش ک وایستادم فقط تو بگی


گفتم برو بابااشغال ...


دوستش تو حیاط خونه شنید ...


ب علی گفته بود تو با زنت اختلاف داری؟


۱۲:۱۴

همه یه چیزی میگن

طالع بین میگه ستاره شون باهم جور نیست دو تا ازدواج توی طالعشه


دعا نویس میگه ستاره شون جور نیست خانواده ش دخالتشون خیلی زیاده



خانواده م میگن ...فاطمه حتی تو بخوای خواهر برادراش نمیزارن تو زندگی کنی


دوستش میگه فاطمه اخلاق علی همینه ...حتی زندگی کنی چند سال طول میکشه که درست بشه ...



قلبم میگه ....

تو این روزا بغلشو کم داری

۱۱:۵۱

Living in Darkness🌚

Toward the sunshine

Nothing to lose
No hope to earn
دنبال کنندگان ۹ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan