غرورمو شکستم ....

زنگ زدم حمید گفتم ..حمید خونه ای ک بهش وکالت دادم بفروشه رو 

پس بده زندگی میکنم باهاش


اصن درس نمیخونم بدرک ...


موبایلم نمیخوام فقط خونه رو بده تا زندگی کنیم ...




به حمید گفت مهریشوببخشه زندگی کنه ....



زنگ زدم خودش

گفتم علی بیا زندگی کنیم 


برگرد ی سند خونه س دیگه


یبار دادمش بهت دوباره میدم


فقط برگرد 



گفت ن من چک دارم باید بفروشی باید فلان کنی




گریه کردم پشت خط گفتم علی زندگیمونه  نکن




گفت برو هرکار میکنی بکن برو دادگاه



گفتم بخدا علی پدر و مادرت هر چی گفتن دروغ گفتن هیشکی دستتو نمیگیره


چرا الان بهت پول نمیدن اگه طلاق بگیری میدن


گفت بگیرم میدن


گفتم من میخوام بیام وسیله هامو جمع کنم



گفت سکه هایی بردیو بیار گفتم اونا رو فامیلای خودم دادن


تازه تمام پولایی هم ک دادنتو پس بدی




گفتم علی من بخاطر عشقم بهت زنگ زدم فقط



گفت دیگه باهات حرفی ندارم

ی سکوت 


قطع کرد




غرورم له شد

۲۰:۰۷

اشتباه دوم

دو روز باهام قهر بود 

هر چی میگفتم جوابمو نمیداد باهام سرد بود

شب اول ک با داداشش تا صبح قلیون کشیدن پای بساط پاسوور

 شب دوم فقط منت منت منت

رفتم نشستم رو دلش گفتم کلیدای اتاق  کجاست ...

گفت برو گم شو 

گفتم برو بابا قیافه ت عین چی میمونه برا من قیافه میگیری

یکی اون زد یکی من یکی اون یکی من

اخرشم

زنگ زد ب خانواده ش  اره طلاق منو بگیرین زنگ بزنین وکیل من از این دختره بدم میاد فلان و بیسار


گفتم علی زنگ نزن بهشون میان اینجا شر میشه ....


 رفتم سمت گلوش و گرفت گوشیشو کوبید تو دماغم 


خونی شد دماغم اینقده خون اومد ک یهو خون از حلقمم ریخت بیرون رفتم تو اتاق نشستم

خانواده علی رسیدن 

دورش حلقه زدن چیکارت کرده فلان شدی بیسار شدی خون من روی گردن علی خشک شده بود فک کردن ک علی زخمیه


گفتم نمیخواد دورشو بگیرین پچ پچ کنید 


ی نگا ب من بندازین دستشو بگیرین ببرینش ...



پا دن دور علی حلقع زدن منم رفتم تو اتاق گوشیمو برداشتم زنگ بزنم خواهرم


هیشکی بر نمیداشت هیشکی ج نمیداد



یهو دیدم صدای مادرش میاد ک داش میگفت این دختره جاش تو خرابه ست


که من جوابشو دادم ک جای خودتو کجاست دقیق یادم نیست



برادرشش اومد تو اتاقم گوشیمو از دستم کشید ی مشت کوبید تو صورتم داشت بهم حمله میکرد


بهم فحش میداد تو فلان میدادی جنده بودی


من جیق میزدمو جوابشو میدادم


لباسم تو تنم قسمت پایین تنه ش کلا پاره بود


ک خواهرش داشت از جیق زدن من فیلم میگرفت تو فیلم هم بهم فحش میداد کن بهشون گفتم تو گور پدرتون 

یهو 

خواهر و برادرش باهم حمله کردن سمت اتاقم 


شوهرم در اتاقو گرفته بود


ب من میگفت میکشنت فاطمه ..میکشنت


حرف نزن 



برادرش از لای در داشت میومد تو ک علی اونم کتک زد. ...


داداشش رفت گوشی منم با خودش برد ...



خواهر لعنتیشم رفت 


مادرش شب موند


کمرش درد میکرد ...


باد گرفته بودش


ماساژ ش دادم  براش جوشونده اماده کردم  حوله گرم کردم رو کمرش گذاشتم ...


بعدشم صبح راه افتادم طرف خونه مادرم رفتم دادگاهو شکایت کردم

۱۲:۵۷

اشتباه اول

بهش گفتم بهم یاد لباسارو با ماشین بشورم

گفت لباسامو با رنگین تاژ بشوریا

یکم با لحن تند

گفتم خب نداریم بهت امروز دو تا کاغذ لیست دادم دو تا تیکه واسه حموم خریدی فقط


چیکارشون کردی


گفت ک نمیخواد جلو دوست من جو گیر شی 


گفتم برو بابا


داش میرفت بهش گفتم

فلان چیزو فلان چیزو فلان چیزم بخر 


گفتش ک وایستادم فقط تو بگی


گفتم برو بابااشغال ...


دوستش تو حیاط خونه شنید ...


ب علی گفته بود تو با زنت اختلاف داری؟


۱۲:۱۴

همه یه چیزی میگن

طالع بین میگه ستاره شون باهم جور نیست دو تا ازدواج توی طالعشه


دعا نویس میگه ستاره شون جور نیست خانواده ش دخالتشون خیلی زیاده



خانواده م میگن ...فاطمه حتی تو بخوای خواهر برادراش نمیزارن تو زندگی کنی


دوستش میگه فاطمه اخلاق علی همینه ...حتی زندگی کنی چند سال طول میکشه که درست بشه ...



قلبم میگه ....

تو این روزا بغلشو کم داری

۱۱:۵۱

تو میشی :)



۰۰:۱۳

من شوهرمو میخوام نه طلاق

پله های دادگاهو میام پایین

میخوام علیو پیداش کنم ..

ک یهو خواهر لعنتیش میاد

میکشم کنار

قدم میزنم برمیگردم ب پشت خودمو تو بغل ی مرد میبینم ک شمارشو انداخته بین دستام

جیق میزنم ولم کن برو گم شو 


فرارمیکنه علی میره سمتش



سربازا و مریم لعنتی جلوشو میگیرن



میرم کنارش کتشو میکشم میگم علی باهات حرف دارم مریم از اونور علیو میکشه



میگه حرفارو فقط باید جلوی قاضی بزنید



میگم حق دارم با شوهرم حرف بزنم


علی میاد باهاش حرف میزنم


میگم علی شرایط منو برا ادامه زندگی گوش بده 

میگه کدوم زندگی


میگه من خواب بودم تو اومدی دادگاه 18سالگیجات تو دادگاهه 5 سال دیگه چی

جو خیلی بهم ریخته میشه

خواهر دامادش ازی طرف


مامان منم از ی طرف میرم از پله ها بالا 


حس میکنم غرورم ب هزار تیکه تبدیل شده

۲۰:۲۸

هووف

خدایا خسته م چرا یه دختر 18  ساله باید بیوه شه کمکم کن

خدایا دوسش دارم با همه ی بدیاش با همه ش

۲۰:۱۷

Living in Darkness🌚

Toward the sunshine

Nothing to lose
No hope to earn
دنبال کنندگان ۹ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan