زیبا ترین صحنه ها چنگی به دل نمیزند

نمیدونم


از خدا چی میخوام

دلم براش تنگ میشه

دلشوره دارم که سراغ دختر و زن صیغه ای و.کوفت و ظهرمار نره

حیف میدونم این زندگیو ک خراب بشه


نگران اینده شم ....


ازش دلگیرم اما ته ته ته قلبم دوسش دارم 



متعجبم که چ راحت راجبم دروغ میگه


متعجبم که چ راحت کنارم زده و.نخواسته ک برگردم پیشش


نکنه یادش رفته واقعا



ناراحتم بخاطر اشتباهاتی ک خودم کردم



پشیمونم بخاطر انتخابی ک کردم ....😢



ختم یاسین چهارشنبه ها


یاسین 7روزه 


ذکر 


دعای معراج


دعای سریع الاجابه


نماز برای حضرت زهرا


نماز والدین ...


چرا هیچ کدوم جواب نمیدن؟



نکنه چون تکلیفم با دلم روشن نیست




خدایا اگه ب صلاحمه زندگیمو برگردون


واگر نیست دستمو بگیرکه حقمو بگیرم ....



خدایا تنهام نزار...

۲۲:۳۹

گذر زمان:)



تو این برهه ی زمانی این همه بدبختی...

تو حالمو عوض میکنی:)

۱۶:۰۹

روز بی خود ..

امروز ب گفته سروان رفتم دادگاه ولی الکی رفتم


امروز اصن وقتش نبود


رفتم ثبت خبری نبود

اگاهی هم کسی نبود رفته بودن .....


هعی

۱۶:۲۰

اتهام

امروز از خواب بیدار شدم برم دنبال کارای مهریه ام ...

دیدم ا

ه دادگاه اومده

خواهر علی از مامانم شاکی شده که 

گفته تو فاسدی و دوست پسر داری:)


امروزم کلانتری بودیم ...


نمیدونم خدا ...

چقد از حرفامو میشنوی

ولی خدایی دیگه یبار فقط یبار در حقم خدایی کن


:(


دیگه دارم از همه چی میبرم


دیگه نه بر میگردم ن ازش میخوام برگرده


میدونم یروز میادو همه چی براش ثابت میشه ...


روزی که پشیمونه پشتش خالیه

روزی که خانواده ش براش هیچکاری نمیکنن


اما اون روز خیلی دیره

۲۲:۰۴

چیکار میکنم؟




خوشحالم ....

اره ...خوشحال ...

قرار بود فقط یه زن خونه دار باشم ...و در نهایت یه مادر

نه رانندگی ن دانشگاه رفته...



باید میشدم یه پیشخدمت ک فقط بتونه واسه اونو داداشش قلیون درست کنه


خوشحالم که قراره بشم خانووومه خودم:)


اینجور که اینا ادعا میکنن پولداریم و مهریتو خودمون میدیم تو گدایی



من خوشحالم هستم کم کمش یه خونه دارم ب.قیمت 100میلیون:)


313 تا سکه ک میشه میانگین ماهی یه میلیون



و یه ارامش و راحتی تو خونه ی مادرم:)


که میتونم خیلی راحت درسمو بخونم


و با مردی ک دوسش دارم و میدونم عاشقمه زندگی کنم



———————————————————————


این رویا ها یکم ارومم میکنه:)

۲۰:۴۷

تحقیر


امروز جلوی جناب سروان

بهم گفتن گشنه ...

گدا ...بی پول


علی گفت بخاطر پولم زنم شدی... تو چی داشتی ک بیام بگیرمت؟


گفتم مگه من اومدم خواستگاریت ...مگه من ازت چیزی خواستم؟




داداشش گفت من نزدمش این دختر چون بی پوله

به زندگی منو زنم حسودیش میشه


میخواد زندگیمونو خراب کنه


یه لبخند تلخ به یاد اون شبایی ک زنش از دستش گریه میکرد

زنش بخاطر خیانتش داشت چاقو میکرد تو شکم خودش

ولی خب بچه دارن :)



موقع بازجویی اومد جلو من باسنشو گرفته بود طرف صورت من من سرمو اوردم اینور باسنشو اورد جلو روم

قشنگ داده بودش بیرون

ب سروان گفتم میشه بگین این بیشعور خودشو جمع کنه سروانم گفت برو اونور وایسا ...


از دم در پاسگاه داشتم میومدم بیرون 

گفت ی عمره خرجتو بهزیستی داده از این ب بعد ما میدیم

گفتم با افتخار میگیرم 

مث شما جوجه های همسایه ک میفادن تو جوب رو نمگرفتم بخورم حروم خورا


اومدم بیرون

نمیدونم خدا چرا جواب این بی صفت ها رو نمیده

۱۴:۰۲

5ماه پیش...

اینجا دقیقا همینجا رو همین دو تا صندلی شدیم مال هم:)

اسم تو تو شناسنامه من

اسم من تو شناسنامه تو


فاطمه و علی

به ظاهر خیلی بهم میومدیم

داشتیم میرفتیم تو ی دنیای پر خوشبختی

ولی اون راه که ما پیش گرفتیم فقط تاریکی بود

فقط تاریکی

یبار دیگه اومدم جایی که بهم رسیدیم بعد 5 ماه

تلخ ترین تجدید خاطره دنیا...

۰۹:۴۷

وایسم یا بشکنم؟


بعد از اخرین تماس ...


وقتی با زبون بی زبونی از لای بغضم بهش گفتم دوسش دارم


یه چیزی شکست:(


شکسته که بود


ولی تیکه هاش قابل لمس بود میبرید خیلی دردناک


ولی بود


این دوشب حتی قابل لمس نیست دیگه حسش نمیکنم از بین رفت

پودر شد


قلبی که با وعده وعیدای دروغم خرش میکردم


دیگه چیزی برای شکستن وجود نداره ....


وایمیستم

۰۰:۱۵

خدایا

خدایا تورو به این وقت عزیز لحضه ی اذان قسمت میدم همشش

خواب باشه همه اتفاقا نه طلاق بلکه ازدواج کردنم همه چیم خواب باشه

خدایا اینقدر زندگیم تلخ بوده از همون بچگی ک هیچوقت دلم نمیخواست ب عقب برگردم...


همیشه میخواستم برم جلو تا از همه چی خلاص شم ...

ولی خدایا الان فقط ی چیزی میخوام 

همینجا همین نقطه ک وایستادم همه چیو نگه دار نه ببر جلو نه ببر عقب 

بسه خدا بسه

۱۷:۲۶

Without subject 🚬



داغون تر از همیشه راه افتادم سمت دادگاه 

برای اجرا گذاشتن مهرمو درخواست جهیزیه م


دوباره عریضه نویسی

ثبت ثنا

کپی

واحد ارشاد


که اخرشم تشریف نداشتن

رفتم ثبت اسناد از اونجام محضر که عاقدمونم تشریف نداشتن

اومدم خونه بدون اینکه هیچ کاری پیش بره

رب ساعت پیشم سرباز اومد و احضاریه برای مصالحه و رضایت رو توی پاسگاه تحویلمون داد

...:(

شاید تا قبل اتفاق دیروز یه راهی برا مصالحه بود

ولی دیگه تموم شد

حداقل از طرف من


خسته از همه جا یه برنامه کوتاه مدت بر خودم ریختم

هدف که ندارم 

فقط بگذره

فقط





۱۶:۰۸

Living in Darkness🌚

Toward the sunshine

Nothing to lose
No hope to earn
دنبال کنندگان ۹ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan